بدون عنوان
سلام همه ی هستی مامان خیلی وقته نیومدم و برات چیزی ننوشتم نه اینکه حرفی برا گفتن نداشتم،نه عزیزم حسابی در گیر کارای قبل از عید بودیم و تو هم امسال خیلی بهمون کمک کردی بهترینم دیروز عروسی فاطمه بود و به تو خیلی خوش گذشت قربونت برم همش اون وسط مسطا مشغول رقصیدن بودی الهی مامان فدای اون رقصیدن نازت بشه عزیزم دییشب که از خونه ی بابایی و مامانی اومدیم تو خواب بودی وقتی بیدار شدی دیدی تهرانیم شروع کردی به گریه کردن که منو ببرین خونه ی مامانی هر کاریم میکردیم که یادت بره ولی تو باز حرف خودتو میزدی و میگفتی منو ببرید خونه ی مامانی اینقده گریه کردی و جیغ زدی که نگو راستی خانوم خانومای مامان چند وقته برات ننوشتم که چقد ...
نویسنده :
الهام
9:52